غزل فراق یار از دیوان امام خمینی(ره)
ارسال شده توسط مرجان در 89/2/3:: 11:43 عصرفراق یار
از تو ای می زده در میکده نامی نشنیدم ***نزد عشّاق شدم قامت سرو تو ندیدم
از وطن رخت ببستم که تو را باز بیابم***هر چه حیرت زده گشتم به نوایی نرسیدم
گفتم از خود برهم تا رخ ماه تو ببینم***چه کنم من که از این قید منیّت نرهیدم
کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد ***بی نصیبم من بیچاره که در خانه خزیدم
لطفی ای دوست که پروانه شوم در بر رویت***رحمی ای یار که از دور رسانند نویدم
ای که روح منی از رنج فراقت چه نبردم
ای که در جان منی از غم هجرت چه کشیدم
کلمات کلیدی :
نظر